شاعر دنیا من اگه بودم آعاز شعرم با کلام پدرم بود
عشق تو صحرا اگه من بودم آب حیاتم توی دست پدرم بود
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : پدرم, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1002 تاريخ : جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 12:50
برترین ها:با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.
من: دیروز داشتم بایکی حرف میزدم .گف می دونی تو مصر 74 نفر تو یه مسابقه فوتبال مردن؟
گفتم بابا این مصریا دیوونن مگه ندیدی چه بلایی سر این قذافی بد بخت اوردن؟
اونم نه گذاشت ونه برداشت گف :قذافی تو لیبی بود نه تومصر
منم هیچی نگفتم.خب چیزی نداشتم بگم.
سرو: من وقتی بچه بودم عادت داشتم با تنها خواهرم که دوسال ازم بزرگتره بخوابم ،بعضی شبها هم مایعات زیاد می خوردم و خواب دریا رو می دیدم بیچاره خواهرم ! صبح که از خواب بیدار می شدم خواهرم می گفت باز منو خیس کردی و من قیافه حق بجانب می گرفتم و می گفتم تو خودتم خودتو خیس کردی نگاه کن به شلوارت ببین تا کجا خیس شده ...
لامصب کلیه هام مثل ساعت کار می کرد!!!
برچسب : اعتراف صمیمانه سوتی ها!, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1018 تاريخ : سه شنبه 7 آبان 1392 ساعت: 20:56
دلتنگ كه باشي حتي يه تشابه اسمي هم داغونت ميكنه...
..........
وقتی تو نیستی...هیچ دری به رویم باز نیست ، جز در پاکت سیگار....!!!
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : عاشقانه ترين متن, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1005 تاريخ : سه شنبه 7 آبان 1392 ساعت: 20:31
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
برچسب : کارتون روز, 20درصد ازدواج ها در فضای مجازی!, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 987 تاريخ : دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت: 21:55
برچسب : امروز بهار است, ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1029 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 18:59
جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکی آمد و گفت : سـه قفل در زندگی ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم. قفل اول اینست کــه
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : پندو اندرز, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1027 تاريخ : شنبه 4 آبان 1392 ساعت: 14:00
شخصی بود که تمام زندگیاش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه میگفتند به بهشت رفتهاست. آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت میرفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد دختری که باید او را راه میداد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت، او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوتنامه یا کارت شناسایی نمیخواهد، هرکس به آنجا برسد میتواند وارد شود…
خاطرات شیرین زندگی کودکانه...برچسب : داستان کوتاه با عشق زندگی کن, نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 981 تاريخ : پنجشنبه 2 آبان 1392 ساعت: 22:11
توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟
چرا چيزي روي آن نوشته نشده است ؟
فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جمله اي به او پند ميدهد؟
همه وزيران را صدا زد وگفت
وزيران من هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
برچسب : هر اتفاقی میفتد به نفع ماست(داستان), نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 993 تاريخ : پنجشنبه 2 آبان 1392 ساعت: 22:03